۱۳

سلام...می دونم حتما از دستم خیلی ناراحتید که اینقد بدقولی کردم...این چند وقت سرم بازم یه جورایی شلوغ بود البته از نوع خوبش!...یه چند روز رفتیم شهر آقای دوست پسر برای تحقیقات!...بعدش هم ایشون تشریف آوردن پیش ما و دیگه ما هم یه جورایی قاطی مرغا شدیم!...البته فعلا فقط نامزد کردیم تا درس من تمام بشه...البته فکر کنم یه صد سال دیگه!...خلاصه از من دلگیر نباشید...بعد از رفتن آقای دوست پسر که دیگه البته دوست پسر نیست و برای همین هم من میگم آقای ک آخه اول اسمش اینه...خلاصه بعد از رفتن آقای ک هم یه جورایی من افسرده شده بودم...آخه این مدت که پیشم بود خیلی بهم خوش گذشته بود...همش با هم می رفتیم سینما و پارک و شهربازی...اما خوب اونم به خاطر کارش مجبور بود برگرده...منم از اون روز افسرده شده بیدم یه جورایی...البته خوب باید به فکر دانشگاهم باشم دیگه...تو این مدت هم که باز طبق معمول بخور بخور بود ولی خوشبختانه من زیاد وزن اضافه نکردم...چون خیلی با آقای ک پیاده روی کردم...نمی گذاشت حتی ماشین را بیارم بیرون...میگفت این جوری برای سلامتی بهتره...آره پاهام داغون شد...واقعا برای سلامتی خوبه!...سعی می کنم از این به بعد زود به زود آپ کنم...البته اینقد بدقولی کردم که دیگه خجالت می کشم قول بدم...فعلا زت زیاد...